آیه 99 سوره صافات

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ

[37–99] (مشاهده آیه در سوره)


<<98 آیه 99 سوره صافات 100>>
سوره :سوره صافات (37)
جزء :23
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و ابراهیم (پس از نجات از بیداد نمرودیان به قومش) گفت: من (با کمال اخلاص) به سوی خدای خود می‌روم که البته هدایتم خواهد فرمود.

و [وقتی از این مهلکه جان سالم به در برد] گفت: به راستی من به سوی پروردگارم می‌روم، و [او] به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد.

و [ابراهيم‌] گفت: «من به سوى پروردگارم رهسپارم، زودا كه مرا راه نمايد!»

گفت: من به سوى پروردگارم مى‌روم، او مرا راهنمايى خواهد كرد؛

(او از این مهلکه بسلامت بیرون آمد) و گفت: «من به سوی پروردگارم می‌روم، او مرا هدایت خواهد کرد!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He said, ‘Indeed I am going toward my Lord, who will guide me.’

And he said: Surely I fly to my lord; He will guide me.

And he said: Lo! I am going unto my Lord Who will guide me.

He said: "I will go to my Lord! He will surely guide me!

معانی کلمات آیه

«إِنِّی ذَاهِبٌ إِلی رَبِّی»: بدیهی است خداوند مکانی ندارد. پس مراد مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک است. ابراهیم به دستور خدا به سرزمین انبیاء و کانون وحی الهی، یعنی شام مهاجرت فرمود، و راهنمایش در همه جا خدا بود. لذا سفر إِلیَ الله داشت.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ «99»

و (ابراهيم) گفت: من به سوى پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمايى خواهد كرد.

رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ «100» فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ «101»

پروردگارا! (فرزندى) از گروه صالحان به من ببخش. پس ما او را به نوجوانى بردبار مژده داديم.

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ «102»

پس چون نوجوان در كار و كوشش به پاى او رسيد، پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنين) مى‌بينم كه تو را ذبح مى‌كنم پس بنگر كه چه مى‌بينى و نظرت چيست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شده‌اى انجام ده كه به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهى يافت.

نکته ها

حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: مراد حضرت ابراهيم از رفتن به سوى خدا، توجّه به خداوند از طريق عبادت و تلاش است. «1» آرى، ارزش هر حركت به مقصدى است كه به سوى آن انجام مى‌شود. «ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي»

در سوره‌ى شعراء آيه 83، حضرت ابراهيم از خداوند مى‌خواهد كه خودش به صالحان ملحق شود و در اين آيه فرزند صالح مى‌خواهد.

در ميان تمام انبيا، تنها ابراهيم و اسماعيل به حلم توصيف شده‌اند. «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» «2»، «بِغُلامٍ حَلِيمٍ»

«1». تفسير نورالثقلين.

«2». توبه، 114.

جلد 8 - صفحه 48

در قرآن خواب‌هاى متعدّدى نقل شده كه تعبير شدن آن‌ها در بيدارى، نشانه‌ى استقلال روح و رابطه‌ى آن با امور غيبى است، از جمله:

الف) خواب حضرت يوسف كه يازده ستاره با ماه و خورشيد بر او سجده مى‌كنند.

ب) خواب حاكم مصر كه هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را مى‌خورند.

ج) خواب زندانيان مصر كه يوسف آن را برايشان تعبير كرد.

د) خواب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه مسلمانان وارد مسجد الحرام مى‌شوند.

ه) خواب حضرت ابراهيم كه فرزندش را ذبح مى‌كند.

پیام ها

1- مردان الهى به بن بست نمى‌رسند و با توكّل و توجّه به خداوند راه را پيدا مى‌كنند. «ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ»

2- ربوبيّت خداوند سبب راه گشايى اوست. «رَبِّي سَيَهْدِينِ»

3- در راه خدا گام برداريم و به الطاف او مطمئن باشيم. «سَيَهْدِينِ» (از تو حركت از خدا بركت)

4- اولاد صالح، هبه‌ى الهى و يكى از دعاهاى انبياست. «هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ»

5- آن چه بايد در فرزند محور باشد، صالح بودن است نه امور ديكر. «هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ»

6- فرزند صالح، بهترين ياور در مسير حركت خانواده به سوى خداست. ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي‌ ... رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ‌

7- از نشانه‌هاى فرزند خوب، كمك به پدر در كار و تلاش است. «مَعَهُ السَّعْيَ»

8- حساب خواب انبيا از خواب‌هاى ديگران جداست، به خصوص آن جا كه رؤيا تكرار شود. «أَرى‌ فِي الْمَنامِ» (رؤياى انبيا، سيمايى از وحى است. در روايت نيز آمده است: «رؤيا الانبياء وحى» «1»)

«1» تفسير برهان‌

جلد 8 - صفحه 49

9- در خانواده گفتگوى پدر با فرزندان، عاطفى و محترمانه باشد. «يا بُنَيَ‌، يا أَبَتِ»

10- در راه خدا، بايد از همه‌ى دلبستگى‌ها حتى دلبستگى به فرزند دست كشيد.

(فرزندى كه حدود يك قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضّرع او را از خداوند گرفته است، اكنون كه رشد كرده و بازويى براى پدر پيرش شده است بايد با دست خودش او را ذبح كند) أَنِّي أَذْبَحُكَ‌ ...

11- براى رشد و شخصيّت دادن به فرزندان خود با آنان مشورت كنيد و از آنان نظر بخواهيد. «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌»

12- نظرخواهى از مردم، براى دريافت ميزان آمادگى آنان، حتّى در كارهاى روشن و مسلّم مفيد است. (ابراهيم در مأموريّت خود شك نداشت امّا باز هم مسئله را با اسماعيل طرح كرد) «فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌»

13- مؤمن، تسليم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمى‌گيرد. «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» در حالى كه اسماعيل مى‌توانست به پدر بگويد:

الف) اين خواب است نه بيدارى.

ب) كشتن فرزند حرام است.

ج) امر، دلالت بر فوريّت نمى‌كند، صبر كن.

د) امر ارشادى است نه مولوى، توصيه است نه واجب.

14- كوچك‌ترها، بزرگ‌ترها را به انجام كارهاى الهى تشويق و دلگرم نمايند. «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ»

15- براى انجام كارها، انگيزه‌ها را بالا ببريم. (اسماعيل نمى‌گويد: «اذبحنى، اقتلنى» تا براى پدر سخت باشد، بلكه مى‌گويد: «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» فرمان الهى است كه به تو ابلاغ شده انجام بده.)

16- عمل به وظيفه، صبر و پايدارى مى‌خواهد و صبر را بايد از خداوند خواست. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»

جلد 8 - صفحه 50

17- صبر و شكيبايى از ويژگى‌هاى صالحان است. «الصَّالِحِينَ‌- مِنَ الصَّابِرِينَ»

18- صبر اسماعيل همان وعده خداوند به حلم اوست. بِغُلامٍ حَلِيمٍ‌ ... مِنَ الصَّابِرِينَ‌

19- كمالات خود را از خدا بدانيم نه از خود. «إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»

20- در كارها «ان شاءاللّه» بگوييم. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ (99)

چون حضرت از ميان آتش به سلامت بيرون آمد و دانست كه قوم به او ايمان نخواهند آورد قصد مهاجرت ايشان نمود:

وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ‌: و گفت بدرستى كه من رونده‌ام، إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ‌: بجائى كه پروردگار من فرموده، يعنى شام كه در ارض مقدسه است، روز باشد كه راه نمايد مر او توفيق دهد به آنچه مقصد من است از مصالح دنيويه و اخرويه. اين كلام به جهت سبق و وعده الهى بود. پس حضرت ابراهيم عليه السلام متوجه شام و در راه هاجر كه كنيز بود به تصرف ساره آمد و او را به شوهر خود بخشيد، چون هاجر ملك او شد از خدا طلب فرزند نمود كه:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى‌ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)

فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)

ترجمه‌

و همانا از پيروان او

هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم‌

چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد

آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد

پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان‌

پس نگريست نگريستنى در ستارگان‌

پس گفت همانا من بيمارم‌

پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند

پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد

چيست شما را كه سخن نميگوئيد

پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام‌

پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند

گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد

و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد

گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان‌

پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پست‌ترين مردم‌

و گفت همانا من رونده‌ام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا

پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.

تفسير

خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفته‌اند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه‌

جلد 4 صفحه 438

در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانسته‌ايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشانده‌ايد پس چه گمان برده‌ايد بپروردگار جهانيان تصوّر نموده‌ايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بى‌ادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بى‌خبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستاره‌ها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذارده‌اند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد

جلد 4 صفحه 439

و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستاره‌ها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون‌

جلد 4 صفحه 440

دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ قال‌َ إِنِّي‌ ذاهِب‌ٌ إِلي‌ رَبِّي‌ سَيَهدِين‌ِ (99)

و فرمود ‌من‌ ‌از‌ ميان‌ ‌شما‌ بيرون‌ ميروم‌ و متوجه‌ بپروردگار ‌خود‌ ميشوم‌ زود ‌باشد‌ ‌که‌ مرا راهنمايي‌ كند.

‌که‌ مفاد آيه شريفه‌ وَ نَجَّيناه‌ُ وَ لُوطاً إِلَي‌ الأَرض‌ِ الَّتِي‌ بارَكنا فِيها لِلعالَمِين‌َ ‌است‌ انبياء آيه 71 حديث‌ مفصلي‌ ‌از‌ كافي‌ كليني‌ روايت‌ ‌شده‌ درباره رفتن‌ حضرت‌ ابراهيم‌ خلاصه ‌آن‌ قريب‌ باين‌ مفاد ‌است‌ ‌که‌ حضرت‌ ابراهيم‌ دختر خاله‌ ‌خود‌ ساره‌ ‌که‌ خواهر لوط ‌بود‌ ازدواج‌ نمود و ساره‌ بسيار زيبا و خوش‌ سيما ‌بود‌ و ماليه زياد ‌از‌ گوسفندان‌ و ‌غير‌ ‌آنها‌ داشت‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ نتوانست‌ ‌در‌ ميانه مشركين‌ بماند و مشاهده افعال‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بكند و ‌در‌ مقام‌ اذيت‌ باو بودند هجرت‌ كرد ‌با‌ لوط و ساره‌ بطرف‌ بيت‌ المقدس‌ و صندوقي‌ ترتيب‌ داد و ساره‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ صندوق‌ گذارد ‌که‌ كسي‌ بجمال‌ ‌او‌ نگاه‌ نكند ‌از‌ روي‌ غيرت‌ بعكس‌ بسياري‌ امروزه‌ ‌که‌ دست‌ خانم‌ ‌خود‌ ‌را‌ مكشوفه‌ ‌در‌ منظر هزارها درمياورند و افتخار ميكنند ‌که‌ ‌اينکه‌ خانم‌ منست‌ و چون‌ وارد شدند ‌در‌ بيت‌ المقدس‌ حكومت‌ بيت‌ المقدس‌ ‌آنها‌ ‌را‌ گرفت‌ و پرسيد ‌در‌ ‌اينکه‌ صندوق‌ چيست‌ حضرت‌ ابراهيم‌ امتناع‌ كرد ‌از‌ باز كردن‌ صندوق‌ ‌آنها‌ ‌را‌ فرستاد شام‌ نزد سلطان‌ سلطان‌ خواست‌ درب‌ صندوق‌ ‌را‌ باز كند حضرت‌ ابراهيم‌ آنچه‌ كرد اجابت‌ نكرد و درب‌ صندوق‌ ‌را‌ باز كرد ديد زني‌ ‌در‌ صندوق‌ ‌است‌ پرسيد ‌گفت‌ ‌اينکه‌ عيال‌ ‌من‌ و دختر خاله ‌من‌ ‌است‌ و ‌در‌ صندوق‌ گذاردم‌ ‌که‌ كسي‌ توجه‌ باو نكند سلطان‌ دست‌ دراز كرد رو ‌به‌ ‌او‌ دستش‌ خشك‌ شد اصرار كرد حضرت‌ ابراهيم‌ دعا كرد رفع‌ شد دفعه ثانيه‌ خواست‌ باز خشك‌ شد باز الحاح‌ كرد بدعاء ابراهيم‌ برگشت‌ خيلي‌ ‌به‌ ابراهيم‌ احترام‌ گذاشت‌ و يك‌ كنيز بسيار زيبايي‌ بخشيد بساره‌ ‌که‌ هاجر ‌باشد‌ و ابراهيم‌ ‌را‌ مرخص‌ كرد ‌که‌ ‌هر‌ كجا مايل‌ ‌است‌ تشريف‌ ببرد و ‌خود‌ ملك‌ همراه‌ ابراهيم‌ آمد وحي‌ رسيد بابراهيم‌ ‌که‌ مقدم‌ ‌بر‌ ملك‌ نرود ابراهيم‌ توقف‌ كرد ‌تا‌ ملك‌ رسيد ‌او‌ ‌را‌ مقدم‌ داشت‌ سبب‌ پرسيد فرمود خداي‌ ‌من‌ بمن‌ چنين‌ وحي‌ فرستاده‌ همين‌ سبب‌

جلد 15 - صفحه 175

شد ‌که‌ ايمان‌ آورد و ابراهيم‌ رفت‌ بطرف‌ شام‌ حضرت‌ لوط ‌را‌ فرستاد ‌در‌ يك‌ صغ‌ ‌از‌ شامات‌ ‌براي‌ دعوت‌ و ‌خود‌ رفت‌ ‌در‌ يك‌ صغ‌ ديگر و ‌بود‌ ‌تا‌ سن‌ پيري‌ ‌هم‌ خودش‌ و ‌هم‌ ساره‌ بساره‌ فرمود ‌ما عمرمان‌ باخر رسيده‌ و فرزندي‌ پيدا نكرديم‌ و ‌شما‌ ‌هم‌ عقيم‌ بودي‌ ممكن‌ ‌است‌ هاجر ‌را‌ بمن‌ ببخشي‌ شايد ‌از‌ ‌او‌ فرزندي‌ پيدا شود ساره‌ هاجر ‌را‌ بخشيد ابراهيم‌ دعا كرد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 99)- ابراهیم (ع) از این مهلکه به سلامت بیرون آمد، و چون رسالت خود را در بابل پایان یافته می‌دید تصمیم بر مهاجرت به اراضی مقدس شام گرفت «و گفت: من به سوی پروردگارم می‌روم، او مرا هدایت خواهد کرد» (وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ).

بدیهی است خداوند مکانی ندارد اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک و سرزمین انبیا مهاجرت به سوی خداست.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع

آرشیو عکس و تصویر